Wednesday, January 24, 2007

عروسی پسرداییم

عروسی پسرداییم بود . اونا دو كوچه بالاتر از ما بودن و روز عروسی چون خونشون كوچیك بود قرار شد حموم رو خونه ما بیاد تا مهمونایی كه میان جا بشن. خلاصه آقا داماد اومد و مهمونا هم پشت سرش. من هم كه همش زاغ می زدم ببینم یه دختر خوشگل پیدا میشه یا نه . چند تا رو دیدم و ازشون خوشم اومد ولی اونا محلم نذاشتن (حواسشون نبود بابا) تا یكیشون كه آخرشم نفهمیدم چه نسبتی با من داره مدام منو نگاه می‌كرد. من هم زل زدم بهش. اون هم هی نگاه می‌كرد و باز روشو بر می‌گردوند . یه 10 دقیقه‌ای همین جوری گذشت، تا این كه بهش اشاره كردم بیاد بیرون و اون هم اومد . اومدیم تو حیاط و سر صحبت و باز كردم . اسمش مهسا بود و 16 سالش بود. بعد از یه كم زبون بازی بهش گفتم: اینجا تابلو میشیم ، خونه داییم خالیه ، میای؟ گفت: یعنی چی خالیه؟ منظور؟ با خودم گفتم: ضایع شد و زود گفتم: منظورم اینه بریم اونجا كسی ما رو نبینه، راحت‌تر حرف می‌زنیم. گفت: آهان ، فكر كردم می‌خوای شیطونی كنی !!! گفتم: یعنی چی؟ نگاهی بهم كرد و گفت: خر خودتی ، یعنی بریم اونجا دست بهم نمی‌زنی؟ گفتم: یعنی دست بزنم؟ یا… گفت: حالا بریم ، ببینیم چی میشه . منم سریع رفتم پیش زن داییم و گفتم كه لباسم رو خونشون جا گذاشتم و كلید رو ازش گرفتم و رفتیم اونجا . تا رفتیم تو مانتو و پیرهنشو درآورد و با تاپ نشست رو مبل . من گیج كه داشتم از كف می‌مردم همون جوری با لباس نشستم . گفت: آقا آرین من لخت شدم ، تو نمیشی؟ نگاهی به خودم كردم و گفتم: ای به چشم و تو یه چشم به هم زدن پیرهن كه هیچ ، زیرپوشم رو هم درآوردم ! گفت: مگه می‌خوای بری لب دریا كه لخت شدی؟ گفتم: نه می‌خوام بیام پیشت بشینم و رفتم كنارش . چون مبل یه نفره بود و جا نمی شدیم نشستم رو پاش كه گفت: بلند شو پاهام له شد . گفتم: پس تو بشین روی پای من! قبول كرد و نشست روی پام . واااااااای كه عجب كونی داشت . نرم نرم . یه كم كه همدیگه رو نگاه كردیم گفتم: یه بوس بهم میدی؟ با مكث قبول كرد و صورتشو آورد جلو . گفتم: چشاتو ببند . اونم بست و به جای لپش یه لب حسابی ازش گرفتم . هیچی نگفت و عكس‌العملی هم نشون نداد . من فقط ازش لب می‌گرفتم و اون بی‌حركت بود . بعد از چند دقیقه گفتم: تو هم لباساتو در بیار. گفت: یكی بیاد چی كار كنم؟ گفتم: كسی نمیاد ،‌زود باش دیگه. اونم لباساشو در آورد. عجب سینه‌ای داشت. هنوز آویزون نشده بود و مثل دو تا كوه وسط سینش اومده بودند بالا. شلوارشو خودم در آوردم و همین طور شورتشو . وقتی شورتشو درآوردم صورتش قرمز شد. گفتم: چیه؟ گفت: تا حالا جلوی هیچ پسری لخت نشده بودم ، خجالت می‌كشم . گفتم: خجالت و ولش بیا حال كنیم و سریع پریدم روش و حسابی لیس زدمش . خوشش اومده بود . هی می‌گفت: می‌خوامت آرین می‌خوامت . حسابی حالی به حالی شده بود . بعد بهش گفتم: برام ساك می‌زنی؟ گفت: بدم میاد. ولی من كه عاشق ساكم اینقدر اصرار كردم تا قبول كرد ، ولی فقط سرشو می‌كرد تو دهنشو درمی آورد. سر كیرم رژ لبی شده بود . بعد از چند دقیقه گفت: دیگه بسه داره حالم به هم می‌خوره . گفتم: بابا مگه چیه؟ حالا بی‌خیال ، بذار بریم سر اصل مطلب . خنده‌ای كرد و گفت: بریم . رفتم كرم رو از تو اتاق پیدا كردم و آوردم . برش گردوندم و كونشو چرب كردم . كیرم رو كه كردم تو كونش جیغی كشید كه گفتم لابد كسی كارد زده بهش. گفت: آآی چی كار می كنی؟ دردم اومد. گفتم: تحمل كن ، اولش درد داره ولی بعدش كلی حال می كنی . و دوباره امتحان كردم. كونش خیلی تنگ بود. كیرم به زور می‌رفت تو. این دفعه هم دردش اومد و گفت كه اصلا ولش. گفتم:نــــــــــــــــــــه ، پس لای پاهات می‌ذارم. گفت: یعنی چی؟ گفتم: الآن می‌فهمی و كیرم رو گذاشتم لای پاش و شروع كردم عقب و جلو كردن. وای خدا چه كیفی می‌داد. جای همتون خالی بود. یه كون سفید و نرم. هر دفعه كه بدنم می‌خورد به كونش، كونش مثل موج دریا بالا پایین می‌شد. حیف كه نه اسپری داشتم و نه كاندوم. دیگه داشت آبم می اومد كه گفتم: بذار آبم رو دیگه بریزم تو كونت. اینجا كثیف‌كاری نشه، باشه؟؟؟ یه‌ كم فكر كرد و گفت: آروم بكنی‌ها گفتم: باشه عزیزم و آروم كردم تو كونش. بازم دردش اومد و لباش رو گاز گرفت. ولی من دیگه اعتنایی نكردم و تند تند می‌كردم تو كونش . عجب كون گرمی‌ داشت. دیگه داشت آبم می اومد . اون دیگه دردش نمی اومد و همش آه و اوه می‌كرد. گفتم: حال میده؟ گفت: آره بكن تو… تا آخرش بكن تو . من هم یهو آبم اومد و ریختم تو كونش . گفت: چرا دیگه نمی كنی؟ گفتم: آبم اومد. گفت: اِاِاِاِاِاٍِ من تازه داشتم حال می كردم و مجبورم كرد دوباره بكنمش. ول كن نبود و كار به دفعه سوم هم كشید. دیگه داشتم منفجر می‌شدم. اون هم دیگه حسابی خسته شده بود. گفتم: دیرت نشه. انگار تازه یادش اومده باشه یهو پرید و لباساشو پوشید و حاضر شد بره كه با هم قرار بعدی رو گذاشتیم. تا حالا 7-6 باری با هم رفتیم. هنوزم می‌كنمش چون خیلی باحاله. ولی چون زیاد با هم رابطه نداریم هر سال كه میان خونمون می‌كنمش.

1 comment:

کسی دوست داشت بکونمش پارش کنم اما حال حصابی بهش بدم خوزستان زنگ بزنه 09393956387 said...

تاحالاباهرکی سکس داشتم بیشترهاشون گریه میکنن بعد 2دقیقه میگه بیا بکن دوس ندارم کسی رو اذیت کنم البته اگه بخواد یا نخوا داخل سکس با من توری میشه که بار دوم خودشاسرلاره میکنه باهرکی سکس کردم تا ارضاش نکردم ولش نمیکنم خوزستان 09393956387